تاریخ واقعی پشت منطقه دلخواه و رودولف هوس
فیلم برنده اسکار جاناتان گلیزر، منطقه دلخواه، یک فیلم هولوکاستی است که شبیه هیچ کدام از فیلم های قبلی در این حوزه نیست. هر سکانس از این فیلم حس ناامیدی را در شما برمی انگیزد، و داستانی را روایت می کند که بسیار غم انگیز است. فیلم جدید جاناتان گلیزر از فرمانده آشویتس و خانواده اش به عنوان نمادی برای بررسی ظرفیت شر در انسان استفاده می کند. برای یک خانواده های آلمانی، زندگی در اروپای مرکزی حتی زمانی که جنگ جهانی دوم در اطراف آنها بیداد می کرد، به ظاهر ایده آل بود. رودولف هوس، پدر مستبد خانواده در زندگی نامه خود می نویسد: «هر آرزویی که همسر یا فرزندانم داشتند بلافاصله برآورده می شد. باغ همسرم بهشت گل ها بود. پنج فرزندم در ویلای ما در نزدیکی شهر کراکوف لهستان با لاکپشتها، گربهها و مارمولکها بازی می کردند. در تابستان، بچه ها در استخری در حیاط خانه یا در رودخانه ای نزدیک شنا می کردند».
این صحنههای صلحآمیز خانگی واقعیتی تاریک را پنهان میکرد. رودولف افسر نازی بود که مسئول آشویتس بود. اردوگاه کار اجباری و کشتار که در آن نازیها بیش از یک میلیون نفر را کشتند که بیشتر آنها یهودیان اروپایی بودند. رودولف مسئول مستقیم این قتلها بود که بهعنوان طولانیترین فرمانده اردوگاه بر آن نظارت داشت. در این مقاله یلووال مدیا به بررسی داستان این فیلم و تاریخ واقعی پشت این ماجرا پرداخته ایم. با ما همراه باشید.
داستانی برای نشان دادن ظرفیت شر
منطقه دلخواه، فیلم جدید به نویسندگی و کارگردانی جاناتان گلیزر، زندگی روزمره خانواده هوس را به تصویر می کشد و به ندرت به خارج از مرزهای ویلا می پردازد تا فجایعی که در همسایگی رخ می دهد را تصدیق کند. این فیلمساز مشهور بریتانیایی با تأکید بر امور پیش پا افتاده امیدوار بود که رودولف (با بازی کریستین فریدل) و همسرش هدویگ (ساندرا هولر) را به عنوان انسان های عادی معرفی کند. گلیزر به نیویورک تایمز میگوید: «میخواستم این ایده را که آن انسان ها ماوراء طبیعی بودند از بین ببرم. این تصور که آنها غیر عادی بودند، ولی خدا را شکر که ما اینگونه نیستیم و آن جنایت ها دیگر هرگز تکرار نخواهد شد. من میخواستم نشان دهم که این جنایات توسط آقا و خانم اسمیت در خانه شماره 26 انجام شدهاند».
برخلاف «فهرست شیندلر»، «پیانیست» و دیگر فیلمهای اصلی سینمای هولوکاست، «منطقه مورد علاقه» هرگز شکنجه ها و مرگ هایی که به دست نازی ها رقم خورد را به صراحت به تصویر نمیکشد. در عوض، فیلم بر قدرت تلقین تکیه میکند و از طریق تصاویر کوتاه دودکشهای کورهسوزی و موسیقی متن محیطی که با شلیک گلوله و فریاد مشخص میشود، به قتل عام اشاره میکند.
گلیزر به گاردین میگوید: «داستان بیشتر در مورد ماهیت انسان است تا نازی ها. در واقع در مورد ظرفیت خشونت و شری است که همه ما داریم، چیزی در ما که همه چیز را در جهان پیش میبرد. برای من، این فیلمی درباره گذشته نیست. فیلم تلاش میکند در مورد اکنون باشد. درباره ما و شباهت ما به عاملان آن جنایت ها باشد، نه شباهت ما به قربانیان». همانطور که بسیاری از منتقدان اشاره کرده اند، فیلم بر «ابتذال شر» تأکید می کند، پدیده ای که فیلسوف هانا آرنت در جریان محاکمه آدولف آیشمن، معمار هولوکاست توصیف کرده است.
منطقه دلخواه چه رویدادهایی را نمایش می دهد؟
این فیلم به شدت از منبع اصلی خود، رمانی به همین نام از مارتین آمیس در سال ۲۰۱۴ منحرف شده است. در این کتاب، یک افسر نازی عاشق همسر فرمانده آشویتس میشود که بسیار شبیه رودولف است، اما نامش را نمیگوید. گلیزر برای برداشت خود از داستان، مثلث عشق را از بین برد و ارتباط شخصیت ها را به شخصیت های واقعی نزدیک ساخت. کارگردان برای غرق کردن بینندگان در روالهای خانوادگی و ایجاد محیطی شبیه به وضعیت مراقبت مخفی نازی ها، صحنههای داخلی را با دوربینهای مخفی فیلمبرداری کرده است.
درگیری اصلی فیلم، اعتراض هدویگ به ارتقای شغلی همسرش است که او را به برلین منتقل و آن ها را از خانه محبوبش در خارج از اردوگاه دور می کند. به درخواست همسرش، رودولف مافوقش را متقاعد می کند تا به بقیه اعضای خانواده اجازه دهد تا زمانی که او نقل مکان کند، آنجا بمانند. هوسها زمانی به هم میپیوندند که رودولف مسئول یک کار بزرگ میشود: تبعید و قتل بیش از 400000 یهودی مجارستانی در بازه زمانی کمتر از دو ماه در سال 1944.
رودولف هوس که بود؟
رودولف در سال 1900 از پدر و مادری کاتولیک در آلمان متولد شد. او اولین بار در سال 1922 صحبت های آدولف هیتلر را شنید و مدت کوتاهی پس از آن به حزب نازی پیوست. بین سالهای 1934 و 1940، رودولف در اردوگاههای کار اجباری داخائو و زاکسنهاوزن کار میکرد که در آن زمان عمدتا زندانیان سیاسی را در خود جای داده بودند. او مافوق خود را چنان تحت تأثیر قرار داد که او را به فرماندهی آشویتس تازه تأسیس منصوب کردند. او اردوگاه را به مرکز اصلی کشتار نازیها تبدیل کرد و اتاق گاز به عنوان کارآمدترین روش کشتار مورد تایید قرار گرفت. همانطور که او بعدا گفت، اتاق گاز به تیراندازی ارجحیت داشت زیرا دومی بار بسیار سنگینی را بر دوش مردان اس اس که مجبور به انجام آن بودند قرار می داد ، به خصوص به دلیل زنان و کودکانی که در میان قربانیان وجود داشتتند.
بعد از جنگ جهانی دوم چه اتفاقی برای رودولف و خانواده اش افتاد؟
در اواخر جنگ، خانواده هوس در شمال آلمان مخفی شدند، به این امید که بتوانند به آمریکای جنوبی فرار کنند، جایی که بسیاری از نازی ها پس از پایان درگیری به دنبال پناهندگی بودند. هدویگ و بچه ها در بالای یک کارخانه قند قدیمی در دهکده ساحلی سنت مایکلیسدون مستقر شدند، در حالی که رودولف به فلنزبورگ نقل مکان کرد و در مزرعه ای تحت نام مستعار فرانتس لانگ مشغول به کار شد.
یک سال طول کشید تا بریتانیایی ها به فرمانده سابق برسند. در مارس 1946، سربازان بریتانیایی به خانه هدویگ رسیدند. بریژیت، دختر رودولف بعدها تعریف کرد: «برادر بزرگترم کلاوس را با مادرم بردند. او توسط انگلیسی ها به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت. مادرم صدای جیغ او از شدت درد از اتاق کناری شنید. درست مثل هر مادری، او میخواست از پسرش محافظت کند، بنابراین به آنها گفت پدرم کجاست».
مردی که مسئول جستجو بود، هانس الکساندر، یهودی آلمانی بود که در دهه 1930 از برلین گریخت و به بریتانیا رفت. وقتی هانس به در خانه رودولف آمد، او هویت خود را انکار کرد. اما حلقه ازدواج او خلاف این را ثابت کرد زیرا نامهای «رودولف» و «هدویگ» بر روی آن حک شده بود.
پایان زندگی رودولف هوس
پس از دستگیری، رودولف در دادگاه نورنبرگ شهادت داد و گزارش های مفصلی از ماشین کشتار نازی ها و نقش خود در قتل های آشویتس ارائه کرد. او اولین نازی ارشد بود که به چنین جنایاتی اعتراف کرد و مسئولیت اعمال خود را بر عهده گرفت در حالی که بسیاری از فرماندهان از اعتراف به هر گونه تخلف خودداری کردند. او به لهستان منتقل و به جرم قتل محاکمه و به اعدام با دار زدن محکوم شد. در حالی که در انتظار اعدام بود، زندگی نامه خود را نوشت و خود را به عنوان «دنده ای در چرخ ماشین کشتار بزرگ ایجاد شده توسط رایش سوم» توصیف کرد. در 16 آوریل 1947، رودولف در آشویتس، محل جنایات خود، در مقابل جمعیتی که شامل زندانیان سابق اردوگاه بود به دار آویخته شد.
منبع: وبسایت smithsonianmag